قتلهاي زنجيره اي در سخنان روح الله حسينيان

قتل‌های زنجیره‌ای در ایران بازدید: 2380

 متن زير سخنراني روح الله حسينيان در رابطه با قتل هاي زنجيره اي و وقايع مرتبط به 18 تير در مدرسه حقاني قم است. اين سخنراني شايد يکي از معدود مواردي است که يکي از سردمداران قتل و جنايت در رژيم جمهوري اسلامي بدون هيچ شرم و پرده پوشي و با افتخار به اين آدم کشي ها سخن مي گويد. وي که يه گفته خود مسئول و قاضي بسياري از "پرونده هاي امنيتي" مهم در طول سالها بوده و از نزديک با شکنجه وحشيانه زندانيان و شکنجه گران آشنائي و همکاري نزديک داشته است در اشاره به بازجويان متهمان پرونده قتل هاي زنجيره اي از شکنجه متهمان به عنوان يک امر عادي و نيز قتل سعيد امامي سخن مي گويد.
‏‏ ‏
سخنراني روح الله حسينيان در مورد قتل‏هاي زنجيره‏اي‏: ‏

سپاس خداوند را که اين توفيق را به بنده عنايت کرد که به خدمت دوستان و عزيزان خودم، محصلين مدرسه‏اي که حق ‏بزرگي بر گردن ما دارند و ما تا پايان عمر و حياتمان خودمان را مديون اين مدرسه مي‏دانيم. خدا اين توفيق را داد که ‏خدمت اين عزيزان برسم. اميدوار هستم در اين مدت کوتاهي که در خدمت عزيزان هستم، آن‏چه که مصلحت آخرت ما در ‏آن است، خداوند بر اين بنده جاري کند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد. ‏
سوال فرموده بودند که: «در مدرسه فيضيه فرموديد که قضيه قتل‏ها هرگز روشن نخواهد شد، به علت اين که پي‏گيري ‏قتل‏ها به عهده کساني است که روشن شدن قضيه به ضرر ايشان تمام مي‏شود. اگر ممکن است توضيح بيشتري ‏بفرماييد». ‏
قضيه قتل‏ها مثل اين که گريبان ما را گرفته، هر چه ما مي‏خواهيم فرار کنيم، راه فراري وجود ندارد. عرضم به حضورتان، ‏اجازه بدهيد من اطلاعات بيشتري را در رابطه با ماجراي قتل‏ها در اختيار دوستان قرار بدهم که جواب خيلي از اين ‏سؤالاتي که قطعا سؤالات بعدي هم در اين رابطه هست، روشن خواهد شد و شايد بيشتر وقت مجلس‏مان را هم بگيرد. ‏اما خواهش مي‏کنم که دقت بفرماييد چون مطالبي که عرض مي‏کنم، همه سلسله‏اي است متصل به هم و بايد همه را ‏در نظر گرفت تا ان شاء الله نتيجه نهايي را بتوانيم بگيريم. ‏
قبل از اين که اين قتل‏ها آغاز بشود، من بيوگرافي آقاي موسوي معروف به آقاي کاظمي البته اسم اصلي‏اش آقاي ‏کاظمي است، در اين مصاحبه‏هايي که آقاي نيازي مي‏کنند و اطلاعيه‏هايي که سازمان قضايي مي‏دهد، به سيدمصطفي ‏کاظمي يا به اعتبار ما آقاي موسوي (موسوي شيرازي). آقاي موسوي بچه استان فارس است. از همان زماني که ‏اطلاعات در سپاه تشکيل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقاي منتظري، هادي و ‏مهدي هاشمي در ارتباط است. بعد از اين که وزارت اطلاعات تشکيل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس ‏تشکيل شد، ايشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگيري دروني از همان جا در استان ‏فارس هم شروع شد و ايشان معروف بود در همان زمان، از بچه‏هاي چپ استان فارس هست. درگيري بين ايشان و امام ‏جمعه شيراز به اوج خود رسيد که ناچار شدند آقاي موسوي را از شيراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود ‏معروف بود به چپ‏گرايي. در جريان انتخابات به شدت از جناب آقاي خاتمي حمايت مي‏کرد و اين حمايت هم به قدري ‏افراطي شده بود که بعد ديگر حتي طرفداران خود آقاي خاتمي هم ناراحت مي‏شدند. ‏
در اين ماجرا، مدتي قبل از اين که اين قتل‏ها شروع بشود، آقاي موسوي خدمت آقاي خاتمي مي‏رسد، ناگفته نماند که ‏براي معاونت امنيت هم از طرف رياست جمهوري، آقاي موسوي پيشنهاد شده بود به آقاي دري که ايشان به عنوان ‏معاون امنيت نصب شود اما به ادله مختلف پذيرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنيت يا جانشين معاون امنيت ‏منصوب شدند. قبل از اين که اين قتل‏ها به وقوع بپيوندد، ايشان خدمت رئيس جمهوري مي‏رسد و مطلبي را اعلام ‏مي‏کند و مي‏گويد که در وزارت اطلاعات سناريويي در حال تدوين است و مي‏خواهند عده‏اي را به قتل برسانند تا باعث ‏سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتل‏ها خبري هم نبود و حتي با يکي از مشاورين رياست جمهوري هم تماس تلفني ‏گرفته و اين جريان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده اين مکالمه. بعد از مدتي قتل‏ها شروع شد. ‏قتل‏ها وقتي که فروهر و خانمش کشته شدند، رئيس جمهور موضع‏گيري کرد، مسؤولين ديگر موضع‏گيري کردند، خصوصا ‏رياست جمهوري موضع تندي گرفت و هيأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتل‏هاي ديگري هم به وقوع ‏پيوست که از همان اول اين ماجرا را مشکوک مي‏کرد که چرا واقعا چنين اتفاقاتي دارد پشت سر هم به وجود مي‏آيد. بعد ‏از اين که ماجراي قتل‏ها به اوج خود رسيد، خود آقاي موسوي رفت به دفتر رئيس جمهور و گفت که اين قتل‏ها توسط من ‏انجام شده و کشفي هم اصلاً در کار نبود. خود ايشان رفتند گفتند. حتي دو سه روز ايشان را تحويل نمي‏گرفتند و ‏مي‏گفتند دروغ است، مگر مي‏شود آقاي موسوي دوم خردادي طرفدار جبهه دوم خرداد چنين کاري را مرتکب شده باشد؟ ‏نمي‏پذيرفتند و مي‏گفتند باز اين سناريو است. تا بالاخره آن‏قدر اصرار کرد که پذيرفتند. ‏
نکته بسيار مهمي در بازجويي، آقاي موسوي مطرح کرده است که باز من عرض مي‏کنم، آخرين حرفش هم همين است. ‏آقاي موسوي علت و انگيزه قتل‏ها را چنين بيان مي‏کند، عين عبارت است که من حفظ کرده‏ام، ايشان مي‏گويند که: « ‏تحليل ما از اوضاع جاري روز اين بود که آقاي خامنه‏اي غير از امام است و آقاي خاتمي هم به دليل اين که 20 ميليون راي ‏آورده و بيست ميليون پشتيبان دارد، قدرتش بيشتر از بني‏صدر است و ما اين قتل‏ها را مرتکب مي‏شويم و به گردن آقاي ‏خامنه‏اي مي‏اندازيم و جنگ بين اين دو منجر به شکست آقاي خامنه‏اي در مقابل خاتمي خواهد شد». ‏
درست 15 يا 16 روز بعد از دستگيري آقاي موسوي، بنده براي اتمام حجت رفتم دفتر آقاي خاتمي که با ايشان ملاقات ‏کنم. آقاي ابطحي بدون کم و کاست تحليلش از اوضاع همين بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلاني ببين، آقاي ‏خامنه‏اي غير از امام است و آقاي خاتمي بيست ميليون نفر پشت سر دارد، آقاي خامنه‏اي 8 ميليون رأي آورد و اگر ‏درگيري به وجود بيايد، شما مطمئن باشيد که آقاي خامنه‏اي پيروز نخواهد شد». شما ببينيد کسي که خوشبختانه من ‏چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنراني کردم، اين را نقل قول کردم که آقاي ابطحي هم رسيد به من و گلگي کردند ‏که چرا يک مطلبي را که من در جلسه خصوصي گفتم آمدي عمومي گفتي. خوشبختانه کسي هم بود که نتوانند بعدا ‏انکار بکنند. گفتم شما داري توطئه مي‏کنيد عليه رهبري، حالا من اين مطلب را در يک جلسه خصوصي اين ور و آن ور ‏نگويم؟ به هر حال اين براي من بسيار مهم بود که چطور مي‏شود که کسي که مرتکب قتل شده و مسؤول دفتر مقام ‏محترم رياست جمهوري، اين حرف را مي‏زنند آيا جز اين هست که بايد يک جريان فکري حاکم بر اين جريانات باشد؟ آيا ‏منشأيي غير از يک منشأ واحد اين دو سخن‏گو و اين دو نفر بايد داشته باشند؟ بعد پي‏گيري کردم که خب حالا چه‏طوري ‏مي‏خواستند اين ماجرا را گردن مقام معظم رهبري بيندازند. قتل‏ها را مرتکب شدند. خب قطعا نمي‏گويند که خود آقا آمده ‏و کشته. گفتند که آقاي موسوي در بازجويي مي‏گويند که قرار بود ما اين قتل‏ها را به کردن سپاه بيندازيم و بگوييم سپاه ‏اين کار را کرده و معلوم بود که سپاه زير نظر فرماندهي کل قوا هست و وقتي که به گردن سپاه بيافتد معنايش اين است ‏که آقاي خامنه‏اي چنين چيزي را دستور داده. درست اين مطلبي را که آقاي موسوي در بازجويي‏اش اعتراف مي‏کند، ‏شب 21 ماه رمضان در مسجد حسين‏آباد آيت الله طاهري، هنگام سخنراني يکي از روحانيون جناح چپ «مجمع ‏روحانيون» در مسجد حسين آباد اتفاق مي‏افتد. دست خط مقام معظم رهبري، واقعا ديدني است، دست‏خط مقام معظم ‏رهبري را جعل کردند. البته وقتي دقت مي‏کنيم مي‏فهميم که آن دست‏خط نيست. اما تلاش کردند که نزديک هم باشد ‏که خطاب به سردار رحيم صفوي، که سردار رحيم صفوي اين دگرانديشان و نويسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ ‏شما اين‏ها را از بين ببريد. يعني همان کاري را که قرار بوده در ماجراي اين قتل‏ها انجام بدهند. خوشبختانه اين فرد ‏دستگير شده، يکي از وابستگان سيدمهدي هاشمي است که دستگير شده و اعتراف هم کرده است به جعل اين نامه. ‏باز دوباره اين دو تا واقعه را وقتي که کنار هم گذاشتم، اينها را خدمت مقام معظم رهبري هم من عرض کردم. اين دو ‏مطلب را که گفتم خدمت ايشان هم عرض کردم. وقتي کنار هم گذاشتيم که آن آقا در زندان اعتراف مي‏کند که ما از ‏طريق سپاه و بيرون از زندان هم درست مي‏آيد؟ اين برنامه اجرا مي‏شود و شايعه علمي مي‏شود و اجرا مي‏شود و حتي ‏جعل مي‏شود. من فهميدم که بايد يک ماجرايي پشت اين قضيه باشد. در همين حين ماجراي آقاي پروازي پيش آمد. ‏آقاي پروازي يک طلبه‏اي است با بچه‏هاي حزب‏الله همکاري مي‏کرد. بعدا درگير شدند با بچه‏هاي حزب‏الله و ايشان ‏منشعب شد و شروع کرد عليه بچه‏هاي حزب‏الله فعاليت کردن و حرف زدن و صحبت کردن. از اين موقعيت گل‏آلود آقاي ‏سعيد حجاريان، آقاي امين‏زاده معاون وزير امور خارجه، آقاي محسن آرمين سخنگوي مجاهدين انقلاب اسلامي، اين سه ‏نفر و يک نفر ديگر هم آقاي افشار که من نمي‏شناسم، هنوز هم نمي‏شناسم، که چه کسي است، مي‏آيند اين طلبه ‏بنده خدا را مي‏برند و تحريکش مي‏کنند و مي‏گويند بيا و بگو که اولاً حزب‏الله تا به حال چه کارهاي خشونت‏آميزي انجام ‏داده و ثانياً بيا و بگو اينها با دستور رهبري بوده. اين شروع مي‏کند و يک ليستي از کارهايي را که حزب‏الله کرده‏اند، کجا ‏سينما آتش زده‏اند، کجا چه کار کرده‏اند، مي‏گويد که مثلاً ده‏نمکي مي‏گفت که ما از آقا اجازه گرفته‏ايم، فلاني گفته که ما ‏اجازه گرفته‏ايم. آقاي سعيد حجاريان شخصيت خيلي بالايي هستند، بالاخره مشاور رئيس جمهور بود آن زمان، مشاور ‏رئيس جمهوري مي‏نشيند اين نوار را پياده مي‏کند و اين مي‏گويندهايش و فلاني مي‏گويد را حذف مي‏کنند و همه اين ‏عوامل به قول خودشان خشونت‏آميز را مي‏گويند ما به دستور رهبري انجام داديم و جزوه‏اي چاپ مي‏کند، و براي من هم ‏فرستادند به نام «سخنراني حجةالاسلام پروازي در جمع رزمندگان بسيج» و پخش کردند و از آن طرف آمدند اين بنده ‏خدا، خود بازجويي آقاي پروازي را نگاه کردم، آقاي پروازي مي‏گويد که من رفتم اعتراض کردم به آقاي حجاريان، که آقا اولاً ‏بنا نبود شما چنين چيزي را منتشر بکنيد، بعد هم چرا صحبت‏هاي مرا تحريف کرديد، آمديد بعضي قسمتش را حذف ‏کرديد. مي‏گويند خب حالا يک تکذيبيه بده ما مي‏گذاريم در خبرگزاري جمهوري اسلامي، و سر بنده خدا کلاه مي‏گذارند و ‏يک چيزي مي‏نويسد. دوباره بهش برمي‏گرداند و مي‏گويد اينجايش را حذف کن، آن حذف مي‏کند و سه چهار دفعه ‏همين‏طور مي‏آورند و مي‏برندش و سرکارش مي‏گذارند و آخر کار بهش مي‏گويند که قرار است حزب‏الله تو را به قتل ‏برساند و دادگاه ويژه روحانيت هم مي‏خواهد دستگيرت کند، بيا فرار کن و ما در آلمان براي تو جا درست کرده‏ايم و ‏کارهايش را هم کرده‏ايم که بروي پناهنده بشوي. تا تبريز هم آقاي پروازي را بردند و شايع شد همان موقع که يک روحاني ‏به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، اين‏ها آن قدر حماقت کردند که اين را شايعه کردند که يک روحاني پناهنده ‏شده. خب ما هم حساس بوديم و مدام سؤال مي‏کرديم، کي است. فقط مي‏گفتند يک روحاني است که به آلمان ‏پناهنده شده و قرار است که چند روز ديگر با راديو کلن يک مصاحبه داشته باشد. اين طلبه بيچاره بالاخره آدم متديني ‏بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دينش مانع مي‏شود و مي‏گويد حالا اين چه کاري است، حالا اينجا من کار خلافي ‏کردم، بروم کار خلاف‏تري هم عليه جمهوري اسلامي بکنم که چي، برمي‏گردد و مستقيما خودش را به دادگاه ويژه ‏روحانيت معرفي مي‏کند و ماجرا را تعريف مي‏کند و واقعا اين توطئه که قرار هم شد(نوار گويا نيست)... خدمت آقا رسيد و ‏گريه کرد و عذرخواهي کرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش کرده بود که حالا اشتباهي هم کرده، شما هم در دادگاه ويژه ‏کاري به او نداشته باشيد. ‏
قرار شد سعيد حجاريان را دستگير بکنند. اما متأسفانه تا به گوش آقاي خاتمي رسيد، واسطه‏هايي را فرستادند و حتي ‏ظاهرا خدمت مقام معظم رهبري هم رسيده بود که خلاصه اين مشاور هست و بد مي‏شود براي رياست جمهوري، ‏دستگير نکنيد. نکردند و اما اميدوار هستيم به هر حال يک روزي اين پرونده رو بيايد و سعيد حجاريان به ميز محاکمه به ‏خاطر اين توطئه کشيده بشود. واقعا اگر هر کدام از ماها يک چنين برخوردي را کرده بوديم چه مي‏کردند براي اين آقاي ‏خاتمي. بنده حدود يک ماه پيش آمدم در مدرسه فيضيه صحبت کردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله کردند که فلاني رفته ‏عليه رئيس جمهور در مدرسه فيضيه صحبت کرده، که دفتر وقتي با من تماس گرفت که چي گفته‏اي؟ گفتم من چيزي ‏عليه ايشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داريم، ما نسبت به حرف‏ها و ادعاهاي ايشان نقد داريم. خود ايشان هم ‏مدعي آزادي هستند. اگر آزادي نيست که بفرماييد آزادي نيست و ما خفه‏خون بگيريم. اگر هم هست، خب ما هم به ‏اندازه سعيد حجاريان و آقاي کروبي بايستي آزاد باشيم و حرفمان را بزنيم. اگر هم خلاف مي‏زنيم، برخورد قانوني بکنند. ‏اگر تهمت مي‏زنيم، يقه‏مان را بگيرند و بيندازند زندان. اگر حرف بي‏ربط مي‏زنيم به قول خودشان بيايند جواب بدهند. آخر ‏چه حرفي است که من در تلويزيون حرف مي‏زنم مي‏گويند تلويزيون يک وسيله عمومي است. فيضيه خانه من است، من ‏اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس کجا بايد بروم حرف بزنم. اين آقايان مدعي آزادي اين قدر بي تحمل و نابردبار هستند در ‏مقابل مخالفين خودشان. به هر حال نگذاشتند سعيد حجاريان دستگير بشود. حالا عرض من اين است که در همين گير و ‏دار جريان توطئه سعيد حجاريان، محسن آرمين و امين‏زاده، مشاورين و معاونين و مسؤولين عليه رهبري به وقوع پيوست ‏و طرح شد. روزنامه‏ها هم شروع کردند اتهام اين قتل‏ها را گردن رهبري انداختن. حالا من نمي‏خواهم شروع کنم از اول؛ ‏هر کس اهل خواندن روزنامه‏هاي دو خردادي بود، کاملاً مشخص بود همه القايشان اين هست که مي‏خواهند بگويند که ‏پشتوانه اين قتل‏ها رهبري بوده است. ‏
تا منجر به دستگيري سعيد اسلامي شد. خب سعيد اسلامي به قول خود اين‏ها مخالف رئيس جمهور بود. چطور تو يک ‏ماجرايي که آقاي موسوي سردمدارش بوده و موافق رئيس جمهور، يکي از مخالفين رئيس جمهور آمدند چنين کار خلاف ‏قانوني را مرتکب شدند؟ من نفي نمي‏کنم. به هر حال کسي بوده که مسؤول امنيت کشور بوده مسؤول امنيت وزارت ‏اطلاعات بوده، شايد صدها عمليات برون مرزي در رابطه با منافقين، من جمله بمباران پايگاه منافقين در بغداد سال 74، در ‏حين سخنراني که شايعه شد مسعود رجوي هم کشته شده، فرمانده عمليات همين آقاي سعيد اسلامي بود. خيلي ‏عمليات داشت و اعتقادش هم همين بود. ايشان کاره‏اي هم نبود در اين اواخر و در زمان وقوع قتل‏ها، ايشان به عنوان ‏مشاور بود، مشاوري هم که ديگر منزوي شده بود و کسي هم استفاده‏اي از او نمي‏کرد. کسي که مسؤول بود و پرونده ‏حق داشت دستش باشد، خود آقاي «موسوي» بود که اين پرونده‏ها را به‏دست مي‏آورد به عنوان معاونِ معاون امنيت. به ‏هر حال ايشان دستگير شد و مدتي بعد هم آمدند و اعلام کردند که آقا خودکشي کرده. بعد از اين جريانات، جناب آقاي ‏‏«نيازي» يک روز تماس با من گرفتند و گفتند که من مي‏خواهم اطلاعاتي در رابطه با اين پرونده در خدمت شما قرار بدهم ‏که شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزي مي‏دانستند که در اشتباه هستم، مي‏خواستند من را از اشتباه خارج ‏کنند. قراري گذاشتيم در منزل يکي از دوستان. ايشان آمدند توضيح دادند. توضيحاتي که تمام تحليل بنده را ثابت مي‏کرد. ‏خوشبختانه جناب آقاي بهرامي يکي از قضات سازمان قضايي آقاي بهرامي، ايشان هم بودند. من بعدا که همه ‏صحبت‏هايش را آقاي نيازي کرد، گفتم آقاي بهرامي شما شاهد باشيد، اين حرف‏هايي که آقاي نيازي زد، فردا اگر من ‏بروم مصاحبه کنم و بگويم و اگر ايشان انکار کرد، شاهد باشيد. من شروع کردم به سؤال. گفتم آقاي نيازي انگيزه اين ‏قتل‏ها چه بوده، واقعا اينها از اين قتل‏ها چه انگيزه‏اي داشتند؟ فرمودند که قصد براندازي داشتند. گفتم قصد براندازي ‏کافي نيست. به عنوان انگيزه بنده نمي‏آيم يک حکومتي را همين‏جوري ساقط بکنم. بنده بايد بالاخره يک منافعي داشته ‏باشم، يا حکومت را من بعد به دست بگيرم، يا قوم من به دست بگيرد، يا پدر من شاه بشود، يا باند من بالاخره به ‏حکومت برسند، يا جناح من يا حزب من. همين‏جوري که آدم نمي‏آيد يک حکومتي را قصد براندازي‏اش را داشته باشد. ‏گفت قصد براندازي، درست همان حرفي که عرض کردم. گفت آقاي موسوي مي‏گويد تحليل ما اين بود که آقاي خامنه‏اي ‏غير از امام است، آقاي خاتمي هم بيست ميليون پشتيبان دارد و اگر بين اين دو درگيري بشود، آقاي خامنه‏اي شکست ‏خواهد خورد و ما اين قتل‏ها را مرتکب مي‏شويم و گردن رهبري مي‏اندازيم. گفتم، معذرت مي‏خواهم، گفتم شيخ ساده ‏اين چه قصد براندازي است؟ براندازي مي‏آيد و مي‏گويد نه آقاي خامنه‏اي نه آقاي خاتمي يک حکومت ديگري، يک ژريم ‏ديگري و يا يک فرد ديگري. نمي‏آيد بگويد که رهبري بايد از بين برود، ولي رئيس جمهور سرجايش باشد. اين را چرا درست ‏تحليل نمي‏کنيد؟ چرا درست سوال نمي‏کنيد؟ ايشان جواب مرا دادند که مصلحت نيست که ما اين قضيه را وارد بحث ‏جرياني کنيم. گفتم آقا مصلحت نيست حرف درستي است. اما اين وظيفه تو نيست، وظيفه تو تحقيق درست و ارائه ‏مطالب صحيح به مسؤولين سياسي است، آنها مي‏دانند که بايد چه کار بکنند. شما قاضي هستيد قاضي بايد تحقيق ‏بکند و کشف واقعيت بکند و اين اصلاً چه معنايي مي‏دهد؟ گفت بله معنايش براندازی است. وقتي نظام اسلامي عمود ‏خيمه‏اش ولايت فقيه است، وقتي که اين شکسته بشود، يعني نظام ساقط مي‏شود. گفتم آخر اين هيچ معناي براندازي ‏ندارد. ‏
اين همان حرفي است که بنده دارم گلوي خودم را پاره مي‏کنم مي‏گويم بابا بياييد اين جريان را ريشه‏يابي بکنيد و ببينيد ‏که چه جناحي نفعش بوده است که اين قتل‏ها را مرتکب شود. ايشان اين جوري جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب ‏بدهند. هنوز هم آقاي موسوي مي‏گويد انگيزه ما اين بود که رهبري در مقابل رئيس جمهور شکست بخورد و آقاي بهرامي ‏هم شروع کردند حمايت کردن که حرف فلاني درست است و اين غير از براندازي است. ‏
در مورد جاسوسي، گفتم آقاي نيازي چه دليلي شما براي جاسوسي داريد؟ ايشان فرمودند که آقاي سعيد اسلامي در ‏سال 56 و 57 سال آخر دبيرستان و اول دانشگاه در آمريکا درس خواندند و در منزل دايي ايشان که وابسته نظامي ايران ‏در آمريکا بوده. سؤال کردم، غير از اين چه دليل ديگري داريد؟ باز فرمودند که تحليل سياسي قطعي ما اين است که ‏جاسوس بوده است. گفتم شما قاضي هستيد، حق نداريد تحليل سياسي بکنيد. تحليل سياسي را بايد به سياسي‏ها ‏واگذار بکنيد. دليل قضايي شما چيست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببينيد آقاي نيازي، سال 56 و 57 آقاي ‏سعيد اسلامي چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمريکا چهل هزار مستشار نظامي در ‏ارتش و ساواک ما داشت و آيا عاقلانه است که آمريکا با چهل هزار مستشار که همه‏شان يک مملکت در دستشان بوده، ‏بيايد يک جوان 19 ساله‏اي که آن هم در آمريکا مشغول به تحصيل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال اين تحليل ما ‏است. گفتم اين حرف‏ها را نزنيد. آبروي کسي که خدمت به جمهوري اسلامي را کرده مي‏بريد و بعدا مي‏گوييد تحليل ما ‏اين است. بعدا جواب خدا را چه مي‏دهيد؟ گفتم دليل ديگري داريد؟ گفت در اين رابطه تحليل ما اين است. حتي من خيال ‏کردم آقاي نيازي همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقاي نيازي به هر حال من هم قاضي بودم در اين کشور 18 سال ‏قضاوت کردم. سخت‏ترين جاها و امنيتي‏ترين پرونده‏ها هم بنده رسيدگي کردم. هيچ کس هم نمي‏تواند ادعا بکند به ‏اندازه من امنيتي‏ترين پرونده‏ها را رسيدگي کرده. جاسوس دو تا دليل دارد. يکي سر پل هست که دارد و يکي هم ابزار ‏جاسوسي. سر پل به اين معنا که بنده يا کسي که جاسوس است بايد اطلاعات را از اينجا بگيرد و به شخص ثالثي ‏منتقل بکند که او به مرکز جاسوسي خودش مخابره کند. گفتم آيا سرپلي گرفتيد؟ گفتند نه. گفتم آيا شناسايي کرديد که ‏هنوز دستگير نکرديد؟ گفتند نه. گفتم آيا ابزار و ادواتي گرفتيد؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چه‏طوري مي‏آييد چنين ادعايي ‏مي‏کنيد؟ من خيال کردم که آقاي نيازي واقعا همه اطلاعات را نمي‏خواهد به من بگويد. خدمت آقاي هاشمي رفسنجاني ‏بعد از اين ملاقات رسيدم و همين تحليل خودم را ارائه دادم. آقاي هاشمي فرمودند که نه. همين جمله را هم گفتم، ‏گفتم من خيال کردم که شايد آقاي نيازي نخواسته همه ادلّه جاسوسي را به من بگويد، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام ‏معظم رهبري هم که بوديم، وقتي سران سه قوه تشکيل جلسه دادند آقاي نيازي ادله جاسوسي‏اش را همين‏ها مطرح ‏کردند و من ايراد گرفتم و گفتم آقاي نيازي اين‏ها دليل بر جاسوسي نيست و آقاي نيازي هم تا پايان نتوانستند پاسخ ‏بدهند و آخر هم مقام معظم رهبري فرمودند که آقاي نيازي بالاخره شبهه‏ي آقاي هاشمي جواب داده نشد. اين عين ‏عبارتي بود که آقاي هاشمي طرح کردند. ‏
بعد مطلب بسيار ناراحت‏کننده اينجاست. پرونده در مسير غيرطبيعي خودش متأسفانه قرار مي‏گيرد. بازجوهاي اين‏ها چه ‏کساني هستند؟ دو نفر از بچه‏هاي چپ وزارت اطلاعات. من حالا کاري ندارم به سابقه اين‏ها. من خوب مي‏شناسم اين ‏دو نفر را. يک نفر به نام مجتبي و يک نفر به نام مهدي، اين دو نفر بازجويي‏هايي هستند که هر پرونده‏اي که دستشان ‏بود، زماني که من مسؤول رسيدگي به پرونده‏هاي وزارت اطلاعات بودم، وقتي که پرونده‏هايي که اين‏ها بازبيني کرده ‏بودند، مي‏گفتم از اول بازجويي بکنيد. اين‏ها اول سوژه را پدر يارو را در مي‏آوردند، آخر سر هم هيچ چيزي از آن در ‏نمي‏آورند. گفتم من کار به اين‏ها ندارم؛ ولي اين دو نفر از بچه‏هاي چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما اين ‏پرونده‏اي را که اين قدر حساس هست داده‏ايد دست بچه‏هاي چپ. ايشان فرمودند که گفتند که اين‏ها را که من تحقيق ‏کردم و ديدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحي افتاده است که نمي‏خواهند کشف شود اين مسأله و بعد از ‏اين حرف‏ها آمدند يک راستي را هم انتخاب کردند. کسي را انتخاب کردند، يک فردي را که با اين آقاي سعيد اسلامي ‏دشمن خوني بود. به قول خود بچه‏هاي وزارت اطلاعات مي‏گفتند بارها اين سعيد اسلامي از دست اين گريه کرد. حالا ‏همين آقا را اين اواخر گذاشته بودند براي بازجويي او. همه کارها را آقاي عباد آقاي «علي ربيعي»، مشاور امنيتي رئيس ‏جمهور انجام مي‏دادند، حتي جناب آقاي يونسي هم که وزير اطلاعات بودند، از اين ماجرا خبر نداشتند که اين بازجوها را ‏گذاشتند، بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهميدند که اين بازجوها را از بالا گفتند که بگذاريد براي رسيدگي به اين ‏پرونده. اين ضعف قوه قضايي ماست. اگر قوه قضايي ما يک قوه مقتدري بود، اجازه نمي‏داد پرونده در دست جناحي باشد ‏که خودشان متهم هستند به اصل اين ماجرا. وقتي من اعتراض کردم به آقاي نيازي که چرا شما آمديد اين بازجوها را ‏گذاشتيد؛ ايشان فرمودند که درست است اين‏ها چپ هستند اما چپ‏هاي متدين هستند. گفتم برادر، من نمي‏گويم ‏بي‏دين هستند، وقتي که من از يک جناحي باشم دلم نمي‏خواهد عليه جناح خودم در بيايد. هر چند هم متدين باشم، ‏نمي‏روم دنبال آن براي کشف. بنده را بگذاريد، بنده هم نمي‏روم دنبال متدينين و به قول خودم اصول‏گراياني که مثلاً تو اين ‏جريان هستند. مي‏روم دنبال ديگري. کسي بايد باشد که بي‏طرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضيه را بخواهد در ‏بياورند. اين که افرادي که خودشان جناحي فکر مي‏کنند و جناحي عمل مي‏کنند، ايشان در جواب من مي‏گويند که مقام ‏معظم رهبري فرمودند که «آقاي خاتمي مطمئن بشوند، اطمينان آقاي خاتمي جلب بشود.» اين امر هست که باعث شد ‏که ما اينها را بگذاريم. يعني ما قبول کنيم. خودشان که نخواستند، گذاشتند برايشان و يکي هم اين که مقام معظم ‏رهبري فرمودند که اين سرنخ خارجي دارد، بالاخره ما بايد اين را کشف کنيم. گفتم برادر عزيز، مقام معظم رهبري فرمودند ‏که دارد، نگفتند که اين بنده خدا سعيد اسلامي است، نگفتند توي وزارت اطلاعات است. آنها مي‏خواهند سر تو را شيره ‏بمالند که بله ما مثلاً پيرو دستور مقام معظم رهبري يا منويات مقام معظم رهبري دنبال کشف جاسوس هستيم. نه آقا ‏جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمي‏آيد داخل وزارت، خارج از اين هست. ممکن از طريق غيرمستقيم نفوذ کردند ‏و اين کار را انجام دادند. ‏
راجع به خودکشي‏اش سؤال کردم که سعيد اسلامي توسط چه چيزي خودکشي کرد؟ ايشان فرمودند «دارو». گفتم ‏ببينيد، 70 نفر از بچه‏هاي اطلاعات رفتند داخل غسال‏خانه و جنازه ايشان را ديدند. معذرت مي‏خواهم، مي‏گويند دارو هم ‏استفاده کرده و خودش را هم تميز کرده بود. چند بسته شما به ايشان داديد؟ مي‏گويند «يک بسته». مي‏گويم خب يک ‏بسته چقدر باقي مي‏ماند که خورده باشد و مرده باشد؟ مي‏گويند، دکترها گفته‏اند که محلول يک استکان. گفتم آخه ‏باباجون، آخه ما خودمان يک زمان قاتل بوديم، يک زماني زندان‏بان بوديم. تاکنون صدها نفر واجبي خوردند و نمردند. آخه ‏چه طور با يک استکان آن هم که شما مي‏گوييد که بلافاصله برديد به بيمارستان و شستشو داديد، اين خورد و مرد؟ ‏مي‏گويد نه نمرد، 4 روز زنده ماند و خوب شده بود. حتي تماس هم گرفتند با ما که بياييد و ببريدش که يک مرتبه اعلام ‏کردند که ايست قلبي پيدا کرده و بياييد و ببريد که تمام کرد. گفتم آخه جاي تحقيق دارد. اولاً من نمي‏گويم نخورده، ‏شايد، شايد خط بهش دادند همان بازجوهايي که چپ بودند و کساني که پرونده دستشان است، اين کار را بکن، بيا ‏بيرون نجاتت مي‏ديم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بيداد مي‏کرد و مي‏گفت آقا به داد من برسيد، پدرم را ‏درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام مي‏کنند. توي بيمارستان داد و فرياد مي‏کرد. شايد واقعا همين خطي به او داده‏اند و بعد ‏آورده‏اند بيمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سکته کرده. تحقيق کنيد، بررسي کنيد. آخه سعيد اسلامي آدمي نبود که ‏خودکشي کند. ما مي‏شناختيم سعيد اسلامي را. به هر حال جواب قانع‏کننده‏اي آقاي نيازي واقعا براي اين مسأله ‏نداشتند و ندارند. همين هم پيش‏بيني شده. يکي از عواملي هم که باعث شد بنده به ختم سعيد اسلامي بروم همين ‏هست که همان وقتي که اين جريان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اينها مي‏گويند سعيد اسلامي از جناح راست بود، ‏متهم شماره يک هم بود و همه قتل‏ها هم زير سر ايشان بود و خودشان کشتنش که قضيه را تمام کنند و سرنخ را قطع ‏بکنند. همين جور هم شد. شما نمي‏دانم اهل روزنامه‏هاي دوم خردادي هستيد، مي‏خوانيد يا نه، از روز خودکشي تا آخر ‏شروع کردند اين را القاء کردن که سعيد اسلامي را کشتند! بر عکس ما بايد مدعي باشيم، بگوييم آقا پرونده در دست ‏دوي خرداد بوده، اگر کشتند، همان دوم خردادي‏ها کشتند، چرا کشتند؟ اما آنها واقعا عين اين جريان دانشگاه خودشان به ‏وجود آوردند حالا مي‏گويند و مدعي شدند. نمي‏دانم پريروز خوانديد يا نه در روزنامه «صبح امروز». مي‏گويد اين جريان ‏دانشگاه به وجود آمد که جناح راست، جناح محافظه‏کار، دست به يک کودتا بزند. واقعا پررويي، بي‏شرافتي، هر چيزي از ‏اين قبيل آخر تا چه حدي، که خودشان يک ماجرايي را به وجود بياورند و خودشان هم مدعي مي‏شوند و همه اينها واقعا ‏پيرو و دنبال همان قضايا هست. برادران آدم نمي‏داند به کي درد دل بکند. آقاي سعيد حجاريان، من واقعا در جريان نبودم. ‏چند وقت پيش شک کردم و گفتم اين سعيد حجاريان که خط و خطوط اصلي را داده ببينيم کي هست، به بعضي از ‏دوستان گفتم و به پرونده‏اش نگاه کرديم، سعيد حجاريان خانمش هشت سال به خاطر عضويت در سازمان مجاهدين ‏خلق قبل از انقلاب محکوميت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محکوميت دارد. حالا يک کسي اين‏جوري مي‏آيد مشاور ‏رئيس جمهوري مي‏شود، همه خط و خطوط را آن مي‏دهد، کميته شايعه و کميته اجرايي را او هدايت مي‏کند و درست ‏مي‏کند و آن ماجراها و اين اتفاقات را دارد براي کشور هر روز بحران به وجود مي‏آورد. هيچ‏کس هم نيست که به داد اين ‏ملت برسد، به داد اين حکومت برسد، به داد اين انقلاب برسد که بابا بياييد اقلاً سابقه اين سعيد حجاريان را به مردم ‏بگويند. واقعا بنده آن تحليلي را که از اول داشتم با آخرين اطلاعاتي که آقاي نيازي به بنده دادند، همان تحليل است و اين ‏قتل‏ها و ماجراها، معذرت مي‏خواهم حتي نام يکي از روحانيون مجمع را برده آقاي موسوي و گفته ما بعضي از کارهايمان ‏را در اين قتل‏ها با اين‏ها مشورت کرديم. خب چرا نمي‏آيند اين آقا را احضارش بکنند و با او برخورد بکنند و در بياورند اين ‏مطلب را؟ اگر از جناح راست کسي اين حرف را مي‏زد، پدرش را در مي‏آوردند. واقعا آدم نمي‏داند که چرا در حکومت ‏اسلامي رهبري اين قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست. اين همه عليه رهبري اينها فعاليت کردند، تبليغ ‏کردند، ديديد که تا مردم احساس نگراني کردند، چگونه از رهبري حمايت کردند و چه جمعيتي در تهران آمده بود که ‏بي‏شک بنده مي‏توانم ادعا بکنم که بعد از بيست و دوي بهمن که هر سال جمعيت فراواني مي‏آيد، بعد از فوت حضرت ‏امام و تشييع جنازه امام(ره) تاکنون چنين جمعيتي به حمايت رهبري و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت ‏دست خداست. اما ما هم يک وظيفه‏اي داريم. به هر حال آن چيزي که بنده به نظرم رسيد و به نظر مي‏رسد گفته‏ام، ‏خواهم گفت و مي‏دانيد که اينها خرج هم دارد چاره‏اي هم نيست. به هر حال يک کسي دست داده، يکي پا داده، يکي ‏جان داده، يک کس هم بايد آبرو و شخصيت خودش را بگذارد و بيايد و از رهبري دفاع بکند. واقعا آدم غمگين مي‏شود که ‏در زماني که حکومت مال اسلام است، باز اسلام اينقدر مظلوم است. من يک نکته ديگري هم... (يکي از حضار سوال ‏مي‏کند. مفهوم نيست، ظاهرا سوال اين است که در چنين شرايطي چرا مقام معظم رهبري با اين جريان برخورد ‏نمي‏کند؟) مقام معظم رهبري به نظر مي‏آيد که واقعا بهترين درايت را نشان دادند. فرض کنيد يک سال قبل همين موقع ‏مقام معظم رهبري مي‏خواست خودش را وارد صحنه بکند و درگير بشود، چه اتفاقي مي‏افتاد؟ آيا ذهن‏هاي حتي شماها ‏هم آمادگي داشت تا مثلاً الان؟ قطعا اين‏جور نبود. مقام معظم رهبري با درايت کامل اين پرونده را، بالاخره اين پرونده هم ‏جوري نيست که هميشه مخفي بماند. يک روزي اين جريانات کشف خواهد شد و رسوائيان رسوا خواهند شد و خدا هم ‏هميشه «من غير لا يحتسب» حامي و پشتيبان است. خود بنده واقعا عرض مي‏کنم هيچ حدس نمي‏زدم يک چنين ‏جمعي، مي‏دانستم جمعيتي مي‏آيند و خود من اگر دويست هزار جمعيت، به هر حال رهبري است، ولي خيلي بيش از ‏اين حرف‏ها بود. واقعا يک دستي غيبي پشت اين انقلاب است. رهبري هم صحيح دارند عمل مي‏کنند. زمان حضرت امام ‏هم همين طور بود. حضرت امام تا نهايت آن جايي که امکان داشت، از بني‏صدر حتي حمايت مي‏کردند و تا آن روزهاي آخر ‏هم امام مي‏فرمودند: «بني‏صدر، رئيس جمهور ما، پسر ملاي بني‏صدر همداني است.» مصلحت هم نيست که حالا نظام ‏با، جمله‏اي که خود مقام معظم رهبري به من فرمودند اين که رهبري يک وظيفه‏اي دارد که دولت و رئيس جمهور خودش ‏رو که نمي‏تواند بيايد درگير شود، و به من هم اين اخطار را کردند و گفتند که شما خودتان مي‏دانيد، ولي بنده به هر حال ‏بايد از کيان دولت حمايت بکنم و اگر بخواهم چيزي بگويم، البته ايشان تأکيد کردند و فرمودند تا زماني که دولت روياروي ‏انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظيفه خودم مي‏دانم که مثل حضرت امام از دولت حمايت بکنم و شما يک وقتي خلاصه ‏مواظب خودتان باشيد، اگر عليه دولت و رئيس جمهور چيزي گفتيد، به خودتان مربوط مي‏شود. خب من پاي همه چيزها ‏ايستادم و روزي که 15 اسفند بود، اين خاطره فراموش‏نشدني، همين اعتراض شما را من به مرحوم بهشتي کردم و آمده ‏بودند و شعار مي‏دادند مرگ بر ... کفايت سياسي را طرح کرد، تصويب کرد و حتي موافقين بني‏صدر هم جرأت نکردند ‏مخالفت بکنند و رأي ممتنع دادند و به راحتي و خير و خوشي قضيه حل شد و تمام شد. ‏
حالا من از ماجراي روز يکشنبه(78/4/20) دفتر آقا مطلبي را خدمت شما عرض بکنم، که شما مطمئن باشيد که مقام ‏معظم رهبري حساس هست و خودش دارد به خوبي هدايت و رهبري مي‏کند. ببينيد توي جريان چهارشنبه [23 تير] واقعا ‏جمعيت بي‏انتهايي که شرکت کرده بود، من يک ساعت تمام در يک خيابان جمعيت با سختي عبور کردم، يک عکس آقاي ‏خاتمي بود؟! اين خيلي پيام داشت. اين جمعيت، همه عکس‏هاي مقام معظم رهبري بود. عصر روز يکشنبه در هيأت ‏دولت بحث مي‏شود و سه تا تصميم مي‏گيرد. يک: روزنامه سلام باز شود. دو: آقاي لطفيان بر کنار شود. سه: فرماندهي ‏تام‏الاختيار نيروهاي انتظامي به دست وزير کشور سپرده شود. ‏
اين ماجراها توطئه‏اي بود همش براي همين و وزارت اطلاعات را که اينها داغون کردند، وقتي سعيد حجاريان سخنراني ‏کرد و گفت که ما سنگرهاي نظام را يکي بعد از ديگري در حال فتح کردن هستيم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه ‏کردم گفتم مواظب باشيد اين حرف آقاي سعيد حجاريان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون کردند و گرفتند. سپاه را ‏که از همان اول اين‏قدر با آن برخورد کردند که به اصطلاح خودشان، نظرشان اين است که فرماندهان را وادار به سکوت ‏کردند. اين نيروي انتظامي مانده بود. همه اين نقشه‏ها هم براي اين بود که نيروي انتظامي را زير سلطه خودشان قرار ‏بدهند. نمي‏دانيم واقعيت دارد يا ندارد. حتي آقاي تاج‏زاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نيروي انتظامي منصوب ‏بکنند(خنده حضار). اين سه تا اصل را هيأت دولت تصويب مي‏کند و با دفتر آقا تماس مي‏گيرند که سه نفر از وزراء با آقا کار ‏دارند. آقاي يونسي، آقاي شمخاني و آقاي مظفر. سه نفر را مي‏فرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح مي‏کنند. ‏آقا مي‏فرمايند که آقاي يونسي تو چرا آمدي شکايتت را پس گرفتي؟ يعني چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه کشوري ‏است شما درست کرديد، که نامه «محرمانه» او بايد سر از روزنامه سلام در بياورد، روزنامه‏ها بزنند، اين چه مديريتي ‏است؟ شما اصلاً مديريت نداريد. تا يک خطري احساس کرديد آمديد و عقب‏نشيني کرديد و شکايت خودتان را پس ‏گرفتيد. اين آقاي يونسي. اما يکي ديگر اين که آقاي لطفيان را برداريد. آقاي لطفيان چه گناهي مرتکب شده؟ اگر دليل ‏داريد، دليلي ثابت مي‏کند که آقاي لطفيان بايد برداشته شود، خب بگوييد. من بر مبناي شرع عمل مي‏کنم و اگر ‏بي‏گناهي هم دليل است، خب بگوييد، پس بايد وزير کشور هم برداشته شود. همان اندازه آقاي لطفيان در اين قضيه ‏نقش داشته که به قول شما وزير کشور داشته، خب آن هم بايد برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهي را سپرده‏ام به ‏دست وزارت کشور، کجا وزارت کشور دستور داده، تمرّد کرده نيروي انتظامي که من برخورد کنم. يک مورد شما بياوريد. ‏خلاصه مقام معظم رهبري آن‏چنان با قدرت با اين سه نفر نمايندگان هيأت دولت برخورد مي‏کنند که اينها مي‏روند و ‏گزارش را به آقاي خاتمي مي‏دهند و آقاي خاتمي وحشت مي‏کند. خب فردا هم که قرار است آقا صحبت بکنند. اگر ‏همين برخوردي را که در جلسه خصوصي کردند، فردا هم در جلسه سخنراني عمومي بکنند، ديگر هيچ چيزي از دولت ‏باقي نمي‏ماند. شبانه دست به دامن آقاي هاشمي شدند و آقاي هاشمي را فرستادند خدمت آقا که آقا بالاخره فردا ‏کوتاه بيا و آبرويمان را نبر که آقا فرمودند: «نه من که نمي‏خواهم با دولت خودم در بيفتم. منتها آقايان چرا اين طوري ‏برخورد مي‏کنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر اين است که کشور آرامش داشته باشد. دولت کار خودش را بکند. مشکلات ‏دولت را من دارم کمک مي‏کنم که حل بشود. اما آقايان به جاي اين که مشکلاتشان را حل کنند، خودشان مي‏آيند براي ‏خودشان مشکل درست مي‏کنند.» ‏
به هر حال مقام معظم رهبري، شما مطمئن باشيد که در جريان امور هست و راه صحيح و با درايتي انتخاب کرده‏اند. ان ‏شاء الله حقايق براي مردم، مؤمنان روشن بشود. شما مطمئن باشيد. ولايت و رهبري جزء اصول مذهب تشيع و با ‏شيعيان آميخته و ممزوج شده. شما مطمئن باشيد که هر گاه خطري براي اصل انقلاب «ولايت» پيش بيايد، مردم در ‏صحنه خواهند بود. اما اين دليل نمي‏شود که ما وظيفه خودمان را نشناسيم و دست روي دست بگذاريم و به آگاهي دادن ‏که بزرگ‏ترين وظيفه و رسالت طلبه‏هاي امروز در سطح جامعه است، نپردازيم. چون وقت نيست من عذرخواهي مي‏کنم. ‏به نماز هم مي‏خواهيم برسيم. از اين که زياد صحبت کردم و مي‏دانم که سؤال هم باقي است. اميدوار هستم که در ‏سال درسي آينده در مدرسه شهيدين خدمتتان برسيم و آنجا وقت بيش‏تري باشد که در خدمتتان استفاده خواهيم کرد. ‏والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته. ‏

چاپ