وضعیت حقوق بشر در ایران بازدید: 4911
از غم این ظلم جان دهی رواست آقای قاضی
وضعیت حقوق بشر در ایران بازدید: 4911
وضعیت حقوق بشر در ایران بازدید: 4911
یکی از اتاقهای شب گذشته، اتاق عجیبی بود. سخت بود تحمل اینکه ساعتها پای روایتهای آن بنشینی و گوش کنی. اینطور نبود که وارد اتاق شوی و همینطور که به کارهایت میرسی بخشی از حواست را بدهی به آن و کج دار و مریز گوش کنی. میخکوبت میکرد، ترا به تعجب وا میداشت و خشم و اندوه در درونت میجوشید. بعضی از فعالان سیاسی و اجتماعی زن ایران دور هم جمع شده بودند و از تجاوزها، تعرضها و توهین و تحقیرهایی که جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال اخیر در زندانها به آنان روا داشته بود روایت میکردند و یا به آزارهایی که دیده بودند شهادت میدادند. اتاق «زندانیان سیاسی زن، از تحقیر و تعرض جنسی تا تنبیه بدنی» به پیشنهاد نرگس محمدی ساخته شد، بعد از اینکه بابت شکایت او از رییس زندان اوین به خاطر تعرض و آزار جنسی برای نرگس حکم شلاق و زندان صادر شد.
بله درست خواندید، غلامرضا ضیایی، رییس زندان اوین طی انتقال غیرقانونی نرگس محمدی به زندان زنجان او را کتک زد، آزار جنسی و دشنام داد و حالا هم بابت شکایت نرگس بر سر ان اتفاق، دادگاه شاکی را به ۸۰ ضربه شلاق و ۳۰ ماه زندان محکوم کرده. حکمی که نرگس میگوید «قطعا» در برابر آن مقاومت خواهد کرد.
نرگس محمدی پیش از این و از درون زندان خبر این ضرب و شتم را داده بود، اما دیشب جزئیات بیشتری از آزار جنسیاش در زمان انتقال گفت. از لحظهای گفت که پس از اینکه پایین تنهاش را گرفته بودند و به داخل ماشین پرتش کردند، ضیایی سرش را در موهای نرگس فرو برد و گفت:«نرگس سیگار روشن کن!» و وقتی نرگس گفت سیگار نمیکشد گفت «خودت نمیکشی، برای من روشن کن!» نرگس محمدی هم که سیگار را مچاله کرد و دور انداخت بابت آن کتک خورد و حالا هم به علت تمرد از دستور رئیس زندان برایش ۳۰ ماه حبس و ۸۰ ضربه شلاق بریدهاند. نرگس از این گفت که از عکسهای خصوصیاش در بازجویی برای تحقیر جنسیاش استفاده کردند. از این گفت که از زندانیان امنیتی زن تست بکارت میگیرند و برای پریسا رفیعی که این اتفاق را افشا کرده بود ۱۵ ماه حبس بیشتر از آن هفت سال قبل بریدند. از این حرف زد که وقتی او را با فریب به دفتر رییس زندان بردند و به رییس زندان گفت که یک لحظه با او تنها نمیماند، رییس زندان از پشت سر به او حمله کرد و تعرضها و توهینها خشنتر شد.
در بخشهای دیگر از توضیحاتش، نرگس به روایت رنج زنان زندانی عمومی پرداخت و اینکه این زنان چگونه چه در زمان دستگیری و چه در درون زندان مورد آزارها و تحقیرهای جنسی قرار میگیرند و روایت آن در میان خودشان بسیار معمول است که هم نشان از تکرار این وضعیت دارد و هم نشان از سواستفاده «ماموران قانون» و زندانبانان از عدم آگاهی این افراد از حقوقشان.
به گفته نرگس این اتفاق در میان زنان فعال سیاسی و مدنی چه برای زنان مذهبی و چه زنان غیرمذهبی اتفاق میافتد و عامل مذهب که ۴ دهه برای سرکوب زنان در خانه و خیابان از آن استفاده شده در بازداشتگاهها برای تعرض و تجاوز نکردن به همان زنان جلودار آقایان نیست. او روایتش را از یکی از زنان محجبه بازگو کرده که بازجو بعد از پیشنهاد برقراری رابطه جنسی پول در شیار مقنعه او گذاشته و از او خواسته «زیرخواب» اش باشد. او از زمانی گفت که بازجو اقدام به لمس سینههای یکی از همبندیانش کرده بود و زن بعد از آن به فروپاشی عصبی رسیده بود.
مریم کریم بیگی، خواهر مصطفی کریم بیگی، از کشتهشدگان ۸۸ یکی دیگر از افرادی بود که در این اتاق صحبت کرد. او از این گفت که پس از بازداشت مادرش در حالی که مادرش مورد توهین قرار میگرفت خود او هم از گزند توهینهای جنسی بازجویان به واسطه تماسهایی که داشتند در امان نبود. البته او ترجیح داد که بخش مربوط به خاطرات مادرش را به خودش واگذار کند که اگر شرایط تعریف کردن اش را داشت، بگوید اما از خاطرات خودش گفت. از اینکه زمانی که بازجو به او زنگ میزند و او در کنار دوستانش بود و تلفن را روی پخش گذاشته بود تا آنها هم شاهد صحبتهای بازجو باشند؛ بازجو با لحن بدی به او میگوید: «به جای اینکارها برو با پسرها فلان رابطه را برقرار کن» لفظی که البته مریم از بازگو کردنش شرم میکند و میگوید نمیتواند عینا آن را تکرار کند و این کار به حدی تکرار میشد که او مجبور به شکایت از بازجویش شد.
یکی دیگر از حاضران خاطرهای از فرد دیگر را نقل میکرد. از زنی که سالها پیش در دفتر روزنامه به سراغش آمده بود و از این گفته بود که بازجو به او پیشنهاد داده است اگر از همسرش که زندانی سیاسی است جدا شود و به عقد او در بیاید حاضر است که همسرش را از زندان آزاد کند. راوی البته بازجو را فرد شناخته شدهای معرفی کرد. یک بازجو و یک قاضی شناخته شده. کسی که بعدها در قتل زهرا کاظمی هم نقش پر رنگی داشت. راوی در حرفهایش اسمی از سعید مرتضوی به زبان نیاورد و فقط گفت آن روزها بعنوان خبرنگار امکان ثبت و انتشار این اخبار را نداشتند.
تقی رحمانی هم در گروه حاضر بود و از این گفت که فشارهای جنسی بخشی از بازجویی در دهه ۶۰ بوده و هنوز هم به نوعی هست و این قضیه از سوی حاج داوود اعمال میشد. حاج داوود بازجوی معروفی که خانمها را با پوتینش ضرب و شتم میکرد.
مهوش شهریاری زندانی بهایی هم که سابقه ۱۰ سال زندان را دارد میگوید هر چند ضرب و شتم شده گاهی، اما هرگز به قصد آزار جنسی لمس نشده و به گفته او احتمالا این شانس از این بایت نسیبش شده که او از نظر این آقایان بهایی بوده و غیرقابل لمس. اما افرادی که با مهوش هم سلول میشدند، خاطراتی از این اتفاقات داشتند: یکی گفته بود که به او پیشنهاد شده که با بازجویش باشد و او قبول کرده و به او گفتند آزاد میشود… اما فرد دیگر گفت که از تجربیات جنسی و روابط خصوصی او در بازجویی ها میپرسیدند و همه چیز را با جزئیات میخواستند.
کاوه کرمانشاهی هم در اتاق از آزار جنسی زینب جلالیان گفت، روایتی که خود زینب در یک فایل صوتی منتشر کرده بود. زینب گفته که در بازداشتگاه کرمانشاه یکی از بازجوها با اعلام اینکه میتواند او را صیغه کند به او نزدیک شده و حلقه انگشتری را هم در دستانش میگذارد. زینب در حالی که هم دست و هم پاهایش دست بند و پابند داشت، با پاهاش به شکم مرد ضربه میزند و در ادامه فرد مذکور و بقیه افراد حاضر در اتاق بازجویی زینب را تا حد بیهوشی کتک میزنند. جلالیان در دادگاه شرح شکنجه و اتفاقی که روی داد را به قاضی گفته و شکایت کتبی تنظیم کرد که هیچگاه پیگیری نشد.
خواهر آتنا دائمی، یکی دیگر از زندانیان سیاسی هم از این تعریف کرد که قاضی مقیسه در حضور پدر و مادر او به آتنا میگفت: «تو فاحشه هستی و با چند پسر دنبال این کارها بودی و در کنار پسرها میلولیدی و قصدت این بوده که این پسرها تو را دستمالی کنند وگرنه تو فعالیت مدنی چه میدانی چیست. من هدف تو را میدانم.» و چند بار این حرفها را تکرار میکرد. بارها پدر مادرم را تحقیر میکردند که چرا جلوی دخترتان را نگرفتید و زودتر شوهرش ندادید که این کارها را نکند.
تکان دهنده ترین بخش این روایتها اما آنجایی بود که زنان زندانی دهه ۶۰ به سخن آمدند و از آنچه در اوین و زندانهای شهرستانهای ایران بر آنان رفته بود گفتند. دخترکانی که به جرم داشتن کتابخانه در منزل مسکونی خود یا به جرم پخش اعلامیه در سنین ۱۴ یا ۱۵ سالگی بازداشت میشدند و به گفته خودشان تحمل کابلهایی که به کف پاهایشان میخورد و راه رفتن بر روی شن بعد از آن بسیار آسانتر از آن بود که بازجو نیمهشب در سلولشان را بگشاید و وارد شود و آنچه را که نباید انجام دهد. از این گفتند که در شهرستانها گویی «همه ما را فراموش کرده بودند». اینکه در شهرهای کوچک حتی پیش از آنکه آزاد شوند شایعاتی حول آنان در شهر پخش میکردند و آنان به جز مواجهه با ترومای آن اتفاقات وحشتناک باید در محیطی مسموم روزگار میگذراندند و اینکه رنان در ملاقاتها از خانوادههایشان قرص پیشگیری از بارداری میخواستند.
الهام نیکپی، زندانی سیاسی سابق بعد از شرح روایتش گفت که «حالا بعد از ۲۰ سال بیدارخوابی دارم، از در بسته و باز میترسم… اما همه این تجاوزها و شکنجهها به کنار، اینکه کاری میکنند که فکر مقصر همه اینها خودتی.»
بانو صابری از زندانیان سیاسی که همسرش هم از جانباختگان آن دهه سیاه بود با احوالی منقلب به روایت آنچه بر او رفته بود پرداخت و از این گفت که چطور سه نفر کمیتهای به او تجاوز کردند و شکایتش هیچ گاه به نتیجه نرسید و حالا هر زمانی که خانهای اجاره میکند، قبل از هر چیزی نگاه میکند که کُمدش به اندازهای هست که بتواند در آن جا بگیرد و احساس امنیت کند یا نه…
این زنان همه این رنجها را روایت میکردند و این از ذهن ما میگذشت که رییس دستگاه قضایی که این جنایات زیر دستش رخ میداد حال یکه تاز جاده منتهی به پاستور هم هست…