<link href="/modules/mod_maximenuck/themes/default/css/maximenuck.php?monid=maximenuck164" rel="stylesheet" type="text/css"/>

کتاب خاطرات

 اتهام حمايت از منافقين و ليبرالها
س: مساله ديگري که به شما نسبت داده شده است اين است که شما از منافقين و ليبرالها حمايت ميکرده ايد، اصولا مبناي اين نسبت چيست؟ آيا حضرتعالي موضعگيري خاصي داشتيد که اينها چنين نسبتي را به شما داده اند؟
ج: بعد از جريان مرصاد نامه اي از امام گرفته بودند که منافقين سر موضع را در زندانها اعدام کنند و پس از تعطيل کردن ملاقاتهاي زندانيان به طور کلي با اين نامه چنانکه نقل شد حدود دوهزار و هشتصد نفر را - ترديد از من است - اعدام کردند، من راجع به اين موضوع دو تا نامه به امام نوشتم که ظاهرا همين ها زمينه اين اتهام شده است.
من هميشه زندانبانها و مسئولين زندان را از برخورد غيراسلامي با زندانيان برحذر مي داشتم، من به زندانها نماينده مي فرستادم که زندانها را بازرسي کنند که اخلاق اسلامي در آنها رعايت شود و به زندانيان ظلم نشود و حقوق آنها پايمال نگردد، درست است که يک کسي زنداني ما شده ولي نبايد به او ظلم بشود هرچند - به قول آقايان - از منافقين باشد، آقايان انصاري نجف آبادي و محمدي يزدي مدتها نماينده من در زندانها بودند و به شکايات زندانيان رسيدگي ميکردند، خلاصه من با تندرويها مخالف بودم نسبت به هر کسي که ميخواست باشد، حتي تعبير به "منافق" هم صحيح نيست. اين حديث در کتاب جهاد وسائل الشيعه است:" ان عليا(ع) لم يکن ينسب احدا من اهل حربه الي الشرک و لا الي النفاق و لکنه کان يقول: هم اهواننا بغوا علينا"(1):" حضرت علي(ع) هيچيک از کساني را که با او مي جنگيده اند به شرک و نفاق متهم نمي کرد بلکه مي فرمود: اينان برادران ما هستند که بر ما طغيان کرده اند"، حالا ما با اندک چيزي افراد را به انواع برچسبها متهم مي کنيم.
در باره حمايت از نهضت آزادي هم يک روز خود اين آقايان از امثال آقاي مهندس بازرگان تعريف و تمجيد مي کنند و آنها را تا عرش بالا مي برند و امام ميگويد هر کسي با آنها مخالفت کند از ولايت خدا دور است، يک روز هم به اين شکل برخوردهاي ظالمانه مي کنند که در مجلات و روزنامه هاي خودشان عليه آنها مرتب چيز بنويسند، من با اين افراط و تفريطها مخالف بودم، همين نهضت آزادي خيلي افراد متديني در بين آنها هستند، خود امام يک روز به من گفتند که من ميشناسم خيلي افراد متدين در بين اينها هست. مثلا همين آقاي مهندس بازرگان واقعا آدم متعبد و متديني بودند، ما يک وقت در يک جلسه اي در حسينيه ارشاد ناهار دعوت داشتيم، ده بيست نفر بوديم، مرحوم شهيد مطهري هم بود، اول ظهر که شد ديديم آقاي مهندس بازرگان نيست، بعد ديديم در يک گوشه اي سجاده اش را انداخته دارد نمازش را ميخواند، آقاي مطهري گفت براي ما آخوندها همين ننگ بس که ايشان مهندس است اول وقت نمازش را ميخواند و ما اينجا نشسته ايم داريم حرف مي زنيم. خوب در بين اينها از اين افراد بسيار هستند و به اين شکل هم نيستند که حالا چشم بسته حرف يکي را قبول کنند، بالاخره خودشان فکر و نظر دارند و بايد با منطق صحيح با آنها گفتگو کرد يا اگر در مواردي حرف آنان صحيح است بايد پذيرفت، متاسفانه در اين اواخر يک برنامه به نام "هويت" تنظيم کردند و در تلويزيون با آبروي بسياري از بندگان خدا بازي کردند، در صورتي که آبروي مسلمان همچون مال و جان او محترم است و هتک او از گناهان بزرگ است. بالاخره من با اين شکل افراط و تفريطها که با اين قبيل افراد مي شد مخالف بودم و نظرم هم اين بود که به حيثيت انقلاب و شخص امام خدشه اي وارد نشود. من يکبار به احمدآقا هم اين مطلب را گفتم که شما حالاي امام را نگاه ميکنيد من ميخواهم تا پنجاه سال تا صد سال ديگر هيچ سوژه اي نسبت به امام نباشد، براي اينکه يک چنين چهره اي که در موقعيت مرجعيت آمده است و يک انقلاب به اين عظيمي را رهبري کرده است نبايد در اذهان ملکوک شود، در آخرين ملاقاتم هم من به امام گفتم:" حضرتعالي با آن چهره ملکوتي و نورانيتي که وارد کشور شديد و همه طبقات نسبت به شما علاقه داشتند ما دوست داريم همان چهره براي شما باقي بماند و کارهاي خلاف به شما نسبت داده نشود، در زمان پيغمبر(ص) و امرالمومنين(ع) نيز بسا خلافهايي انجام ميشده ولي بدون اطلاع آنان و هيچ وقت به آنان نسبت داده نمي شد ولي الان در زندانها با زندانيان با خشونت برخورد ميکنند و ميگويند نظر امام اين است!"

تاکيد بر پرهيز از اعدام زنان و دختران محارب
س: در نشريات منافقين خارج از کشور نوشته اند که حضرتعالي فتوا داده ايد که دختران محکوم به اعدام منافقين را قبل از اجراي حکم صيغه کنند و بعد حکم را در مورد آنان اجرا کنند، بفرماييد منشاء اين نسبت دروغ چه بوده است؟
ج : اين قضيه نظير آن قضيه است که کسي در مقام داستان سرايي گفت:" امامزاده يعقوب را در شهر مصر در بالاي منار شغالي دريد"، يک شنونده به او گفت:" امامزاده نبوده پيغمبر زاده بوده، يعقوب نبوده يوسف بوده، مصر نبوده کنعان بوده، منار نبوده چاه بوده، شغال نبوده گرگ بوده و تازه اصل قضيه هم دروغ بوده!" حالا داستان از اين قرار است، تمام تلاش من بر اين بود که زنان و دختران را اعدام نکنند چون در آنوقت بسياري از کسانيکه در ارتباط با مجاهدين خلق دستگير ميشدند دختر بودند و اينها را به عنوان محارب اعدام ميکردند، من يک روز به امام عرض کردم:" آقا همينطور که در فتاواي فقها آمده که مرتد زن اعدام نميشود در مورد محارب هم بعضي از فقها گفته اند که محارب زن نبايد اعدام شود و اين مسئله در بين فقها خلافي است، بله اگر قاتل باشد حکم قاتل اعدام است چه مرد باشد و چه زن فرقي نمي کند ولي در مورد غير قتل، در محارب و مرتد به اين شکل نيست، شما دستور بدهيد که اين دختران را اعدام نکنند، اينها معمولا فريب خورده اند، يک اعلاميه به آنها داده اند خوانده اند، شعارهاي تندي ياد آنها داده اند و اينها هم که اکثرا اهل تشخيص نيستند، تحت تاثير قرار گرفته اند، مدتي زندان به اينها بدهيد بلکه متوجه اشتباهات خود بشوند و بعد آزاد شوند." امام فرمودند:" خوب به آقايان بگوييد دختران منافقين را اعدام نکنند." من هم از قول امام به مسئولين تشکيلات قضايي، به مسئولين اوين و جاهاي ديگر گفتم دختران منافقين را اعدام نکنيد، به قضات هم گفتم ديگر حق نداريد براي دختران حکم اعدام بنويسيد، اين حرفي بود که من گفتم، بعد آمدند اين طرف و آن طرف اين طور وانمود کردند که فلاني گفته دخترها را اعدام نکنيد اول آنها را صيغه کنيد بعد اعدام کنيد! در خارج از کشور هم منافقين اين را دست گرفته بودند، اصل جريان همين بود که من عرض کردم.
ما تلاش داشتيم که زنان و دختران غير از آنان که مرتکب قتل شده اند اعدام نشوند، من در همان زمان هم اين دروغ تبليغاتي مجاهدين خلق را تکذيب کردم، اما خوب آنها به تائيد يا تکذيب من کاري نداشتند، حرف خودشان را ميخواستند بزنند و بالاخره نظر من اين بود که زنان اعدام نشوند و چون نوعا در رابطه با مجاهدين دختران در زندان بودند تعبير به دختران کردم ولي شياطين کلام مرا تحريف کردند.

اعتراض به اعدامهاي بي رويه
س: حضرتعالي گويا نامه اي به امام خميني (رضوان الله) در ارتباط با اعدام منافقين در زندانها پس از حمله منافقين به جمهوري اسلامي ايران در عمليات مرصاد - فروغ جاويدان - نوشتيد، در اين ارتباط بفرماييد که قضايا چگونه بود و چه ضرورتي ايجاب ميکرد که اين نامه را بنويسيد؟
ج: بله همانگونه که فرموديد پس از اينکه مجاهدين خلق با پشتيباني عراق به کشور جمهوري اسلامي ايران حمله کردند عمليات مرصاد انجام گرفت و تعدادي از آنها در درگيري کشته شدند، تعدادي هم اسير شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نيست، اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنويسم اين بود که در همان زمان بعضي تصميم گرفتند که يکباره کلک مجاهدين را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همين خاطر نامه اي از امام گرفتند که افرادي از منافقين که از سابق در زندانها هستند طبق تشخيص دادستان و قاضي و نماينده اطلاعات هر منطقه، با راي اکثريت آنان اگر تشخيص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند، يعني اين سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان اين بود که فلان فرد سر موضع است ولو اينکه به يک سال يا دو سال يا پنج سال يا بيشتر محکوم شده بايد اعدام ميشد، اين نامه منسوب به امام تاريخ ندارد، اما اين نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط يکي از قضات به دست من رسيد و آن قاضي بسيار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خيلي نامه تندي بود که در عکس العمل عمليات مجاهدين خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنيده شد که به خط حاج احمد آقاست، البته چون اين نامه براي همه قضات فرستاده شده بود اشکال ندارد که براي شما هم بخوانم تا واقعيت قضايا آنگونه که اتفاق افتاده روشن شود، متن اين نامه به اين شکل است:

متن نامه آيت الله روح الله خميني در ارتباط با اعدام منافقين سر موضع زنداني
بسم الله الرحمن الرحيم
از آنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روي حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا کرده اند و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاي کلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداي تشکيل نظام جمهوري اسلامي تاکنون، کساني که در زندانهاي سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاري کرده و ميکنند محارب و محکوم به اعدام مي باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راي اکثريت آقايان حجت الاسلام نيري دامت افاضاته (قاضي شرع) و جناب آقاي اشراقي (دادستان تهران) و نماينده اي از وزارت اطلاعات ميباشد، اگر چه احتياط در اجماع است و همين طور در زندانهاي مراکز استان کشور راي اکثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع مي باشد، رحم بر محاربين ساده انديشي است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ناپذير نظام اسلامي است، اميدوارم با خشم و کينه انقلابي خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقاياني که تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و ترديد نکنند و سعي کنند " اشداء علي الکفار" باشند. ترديد در مسائل قضائي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا مي باشد. والسلام.
روح الله الموسوي الخميني

اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن حاج احمد آقا نوشته است:
پدر بزرگوار حضرت امام مد ظله العالي
پس از عرض سلام، آيت الله موسوي اردبيلي در مورد حکم اخير حضرتعالي در باره منافقين ابهاماتي داشته اند که تلفني در سه سئوال مطرح کردند:
1-  آيا اين حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولي تغيير موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي که حتي محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند؟
2-  آيا منافقيني که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداري  از زندانشان را هم کشيده اند ولي بر سر موضع نفاق مي باشند محکوم به اعدام مي باشند؟ 
3-  در مورد رسيدگي به وضع منافقين آيا پرونده هاي منافقيني که در شهرستانهائي که خود استقلال قضائي دارند و تابع مرکز استان نيستند بايد به مرکز استان ارسال گردد يا خود ميتوانند مستقلا عمل کنند؟
فرزند شما، احمد
زير اين نامه نوشته شده:
بسمه تعالي
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود کنيد، در مورد رسيدگي به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
بعد من به آيت الله موسوي اردبيلي که آن زمان رئيس شوراي عالي قضايي بودند پيغام دادم:" مگر قاضيهاي شما اينها را به پنج يا ده سال زندان محکوم نکرده اند! مگر شما مسئول نبودي! آنوقت تلفني به احمد آقا ميگويي که اينها را مثلا در کاشان اعدام کنند يا در اصفهان؟ شما خودت مي رفتي با امام صحبت ميکردي که کسي مثلا مدتي در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عمليات منافقين خبردار نبوده چطور ما او را اعدام کنيم؟ مگر اينکه جرم تازه اي مرتکب شده باشد که بر اساس آن جرم او را محاکمه کنيم."
بالاخره  مدتي ملاقاتهاي زندانيان را تعطيل کردند و بر حسب گفته متصديان با استناد به اين نامه حدود دوهزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر زنداني - ترديد از من است - از زن و مرد را در کشور اعدام کردند، حتي افرادي که نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، طرف را مي آوردند به او ميگفتند بگو غلط  کردم، او هم به شخصيتش بر ميخورد نمي گفت، مي گفتند پس تو سر موضع هستي و او را اعدام ميکردند! در همين قم يکي از مسئولين قضايي آمد پيش من و از مسئول اطلاعات قم گله ميکرد که ميگويد تندتند اينها را بکشيم از شرشان راحت شويم، من ميگويم آخر پرونده هاي اينها را بررسي کنيم يک تجديد نظري در حکم اينها بکنيم، ميگويد حکم اينها را امام صادر کرده ما فقط بايد تشخيص موضوع بدهيم، به بعضي افراد ميگويند تو سر موضعي؟! او هم نمي داند که قضيه از چه قرار است ميگويد بله، فوري او را مي برند اعدام ميکنند.
 بالاخره من احساس کردم که اين شيوه درستي نيست تصميم گرفتم يک نامه به امام بنويسم، اتفاقا آقاي آسيدهادي هاشمي و آقاي قاضي خرم آبادي اينجا بودند با آنها مشورت کردم، گفتند اين کار را نکنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يک چيزي بنويسيد ايشان ناراحت ميشوند، آنها بلند شدند رفتند ولي من همينطور ناراحت بودم، نماز ظهر و عصر را خواندم، فکر ميکردم که بالاخره به من ميگويند قائم مقام رهبري، من در اين انقلاب سهيم بوده ام، اگر يک نفر بيگناه در اين جمهوري اسلامي کشته شود من هم مسئولم، بالاخره با قرآن مجيد استخاره کردم اين آيه شريفه آمد:" و هدوا الي الطيب من القول و هدوا الي صراط الحميد"(سوره حج (22)، آيه 24):" به گفتار نيکو هدايت شدند و هدايت شدند به راه پسنديده"، پس از اين بود که نشستم اين نامه را نوشتم:

نامه به آيت الله روح الله خميني در اعتراض به اعدام محکومين در زندانها، مورخه 9/5/67
بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارک آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از عرض سلام و تحيت، به عرض مي رساند راجع به دستور اخير حضرتعالي مبني بر اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخير را ملت و جامعه پذيرا است و ظاهرا اثر سوئي ندارد ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها اولا در شرايط فعلي حمل بر کينه توزي و انتقامجوئي ميشود و ثانيا خانواده هاي بسياري را که نوعا متدين و انقلابي مي باشند ناراحت و داغدار ميکند و آنان جدا زده ميشوند و ثالثا بسياري از آنان سر موضع نيستند ولي بعضي از مسئولين تند با آنان معامله سر موضع مي کنند و رابعا در شرايط فعلي که با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهره مظلوم به خود گرفته ايم و بسياري از رسانه ها و شخصيتها از ما دفاع مي کنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست که يکدفعه تبليغات عليه ما شروع شود و خامسا افرادي که به وسيله دادگاهها با موازيني در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه اي بي اعتنائي به همه موازين قضايي و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
و سادسا مسئولين قضائي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تاثر از جو بسيار و فراوان است و با حکم اخير حضرتعالي بسا بي گناهاني و يا کم گناهاني هم اعدام ميشوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است.
و سابعا ما تا حال از کشتنها و خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم جز اينکه تبليغات را عليه خود زياد کرده ايم و جاذبه منافقين و ضد انقلاب را بيشتر نموده ايم، بجاست مدتي با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا براي بسياري جاذبه خواهد داشت.
و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار داريد اقلا دستور دهيد ملاک اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثريت و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار و بالاخره اعدام چندهزار نفر در ظرف چند روز هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند و بجاست اين حديث شريف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): " ادرئوا الحدود عن المسلمين ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبيله فان الامام ان يخطي في العفو خير من ان يخطي في العقوبه" والسلام عليکم و ادام الله ظلکم
16 ذي الحجه 1408- 9/5/67
حسينعلي منتظري

و منظور من از زنان بچه دار زنان آبستن نبود - که احمد آقا در رنجنامه اش سوژه و معرکه عليه من گرفته - بلکه منظور زناني بود که داراي چند بچه بودند و با کشتن آنها بچه هاي آنها بي سرپرست مي شدند، و بالاخره اين نامه را نوشتم و دو نسخه از آن فتوکپي گرفتم، نسخه اصل را فرستادم براي امام و يک نسخه را هم براي شوراي عالي قضايي، چون شوراي عالي قضايي مسئوليت اين قضيه را به عهده داشت و ميبايست ميرفتند با امام صحبت ميکردند، بعد که نامه ها را فرستادم به آقاي سيدهادي تلفن زدم و گفتم:" من نامه اي نوشتم و خدمت امام فرستادم، شما به آقاي محمدعلي انصاري در دفتر امام تلفن بزنيد که آن نامه را بگيرند بدهند خدمت امام"، ايشان گفت:" مگر بنا نشد شما چيزي ننويسيد؟" گفتم:"  بالاخره من نوشتم و فرستادم." حالا اينکه مي گويند بيت ايشان بخصوص آقاي سيد هادي در اين قضيه نقش داشته حرف بي اساسي است چون بيت من با نامه نوشتن من مخالف هم بودند.
چند روز بعد هم يکي از قضات خوزستان به نام حجه السلام آقاي محمد حسين احمدي پسر آيت الله آقاي آشيخ علي اصغر احمدي شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود مي گفت:" در آنجا تندتند دارند اعدام مي کنند، به يک شکلي نظر اکثريت درست مي کنند، خوب تشخيص نمي دهند، اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانيان"، من عين مطالب ايشان را نيز در نامه اي بدين شکل براي امام منعکس کردم:

پيوست شماره 154: نامه مجدد به امام خميني در اين مورد، مورخه 13/5/67
بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارک آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از سلام و تحيت، پيرو نامه مورخه 9/5/67 براي رفع مسئوليت شرعي از خود به عرض مي رسانم سه روز قبل قاضي شرع يکي از استانهاي کشور که مرد مورد اعتمادي مي باشد با ناراحتي از نحوه اجراي فرمان حضرتعالي به قم آمده بود و مي گفت: مسئول اطلاعات يا دادستان - ترديد از من است -  از يکي از زندانيان براي تشخيص اينکه سر موضع است يا نه پرسيد: تو حاضري سازمان منافقين را محکوم کني؟ گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ عراق به جبهه بروي؟ گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروي؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند! وانگهي از من تازه مسلمان نبايد تا اين حد انتظار داشت، گفت معلوم مي شود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سر موضع انجام داد و اين قاضي شرع مي گفت من هر چه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آراء باشد نه اکثريت، پذيرفته نشد و نقش اساسي را همه جا مسئول اطلاعات دارد و ديگران عملا تحت تاثير مي باشند. حضرتعالي ملاحظه فرماييد که چه کساني با چه ديدي مسئول اجراي فرمان مهم حضرتعالي که به دماء هزاران نفر مربوط است مي باشند.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
13/5/67 - حسينعلي منتظري

اين نامه دوم من راجع به اين موضوع بود، بعد من ديدم آنها دارند کارشان را ادامه مي دهند، اول محرم شد من آقاي نيري که قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي که دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي که نماينده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه داريد، آقاي نيري گفت:" ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقيه جدا کرده ايم کلک اينها را هم بکنيم بعد هر چه بفرماييد و ...! من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را که يادداشت کرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت کردم و بعد يک نسخه از آن را به آنها دادم که براي شما مي خوانم و اين همان چيزهايي است که حاج احمد آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معرکه گرفته است، در صورتي که اين نامه نيست بلکه يادداشت است:

پيوست شماره 155: يادداشت خطاب به آقايان نيري قاضي شرع، اشراقي دادستان، رئيسي معاون دادستان، پورمحمدي نماينده اطلاعات در اوين براي اجراي حکم امام، مورخه24/5/67
بسمه تعالي
1- من بيش از همه شما از منافقين ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جويي باشد من بيشتر بايد دنبال کنم، ولي من مصلحت انقلاب و اسلام و کشور و حيثيت ولايت فقيه و حکومت اسلام را در نظر مي گيرم، من قضاوت آيندگان و تاريخ را در نظر مي گيرم.
2- اينگونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زنداني و اسير قطعا در دراز مدت به نفع آنهاست و دنيا ما را محکوم مي کند و آنان را بيشتر به مبارزه مسلحانه تشويق مي کند، مبارزه با فکر و ايده از طريق کشتن غلط است.
3- روش پيغمبر (ص) را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببينيد به چه نحو بوده است، پيامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب " رحمه للعالمين" گرفت. روش اميرالمومنين (ع) با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنيد.
4- بسياري از افراد سر موضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سر موضع کشانده و الا قابل انعطاف بودند.
5- مجرد اينکه اگر آنان را آزاد کنيم به منافقين ملحق مي شوند موجب صدق عنوان محارب و باغي بر آنان نمي شود، امير المومنين(ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنايت انجام نداد با اينکه خودش فرمود او قاتل من است.
6- مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغي نمي کند و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمي شود.
7- قضاوت و حکم بايد در جو سالم و خالي از احساسات باشد " لايقضي القاضي و هو غضبان" الان با شعارها و تحريکات جو اجتماعي ما ناسالم است، ما از جنايت منافقين در غرب ناراحتيم به جان اسرا و زندانيان سابق افتاده ايم، وانگهي اعدام آنان بدون فعاليت جديد زير سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهاي سابق است، کسي را که به کمتر از اعدام محکوم کرده ايد به چه ملاک اعدام مي کنيد؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کرده ايد فردا در جواب خانواده ها چه خواهيد گفت؟
8- من بيش از همه به فکر حيثيت حضرت امام و چهره ولايت فقيه مي باشم و نمي دانم موضوع را به چه نحوي به ايشان رسانده اند، اين همه ما در فقه بحث احتياط در دماء و اموال کرده ايم همه غلط بود؟
9- من چندين نفر قضات عاقل و متدين را ديدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکايت داشتند و مي گفتند تندروي مي شود، و نمونه هاي زيادي را ذکر مي کردند که بي جهت حکم اعدام اجرا شده است.
10- در خاتمه مجاهدين خلق اشخاص نيستند يک سنخ فکر و برداشت است يک نحو منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد، با کشتن حل نميشود بلکه ترويج مي شود، ان شاء الله موفق باشيد. ح- م

حاج احمدآقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معرکه گرفته که چرا گفته اي کار منافقين يک نحو منطق است، در صورتي که کساني که فريب شعارهاي منافقين را خورده اند و فرضا چند اعلاميه پخش کرده اند با کساني که در عمليات مرصاد شرکت داشتند فرق دارند و اصل آن هم يادداشت است نه نامه رسمي.
بالاخره اين مطالب را من برايشان خواندم بعد يک نسخه از آن را هم به آنها دادم و شفاهي به آنها گفتم: " الان دهه محرم است، يک مقدار دست نگه داريد"، بعد به آنها گفتم:" اگر امام هم اصرار دارند شما يک عده از آنها را که در زندان شيطنت مي کنند و تبليغ و فعاليت دارند مجددا با روش صحيح بازجويي کنيد و آنها را درست محاکمه کنيد و پس از محاکمه به اعدام محکوم شدند اعدامشان کنيد، در اين صورت لااقل کسي نمي گويد کسي را که به پنج سال زندان محکوم شده است جمهوري اسلامي اعدام کرده است" و طبيعي بود که اين مسائل به آقاي ري شهري و احمدآقا منتقل مي شد و آنها از اين برخوردها و بازخواستهاي من ناراحت بودند. بالاخره در آن جريان طبق گزارشهايي که به من دادند حدود دوهزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام کردند.
يادم هست آقاي اسلامي که دادستان انقلاب فارس بود يک پرونده اي را آورده بود پيش من مربوط به دختري که مي خواسته اند او را اعدام کنند، مي گفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اکثريت آراء او را اعدام کردند، در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت کرده بود و خطاب به پدر و مادرش گفته بود: طوري نيست اين پيش آمدها هست شما نسبت به انقلاب بدبين نباشيد قرآن و نهج البلاغه را بخوانيد و...، که خود آقاي اسلامي از اعدام شدن او خيلي متاثر بود. حجه الاسلام آقاي حسينعلي انصاري که نماينده من در زندانها بود مي گفت شش يا هفت برادر بودند که اينها نماز مي خواندند، روزه مي گرفتند، خيلي هم متعبد بودند، مي گفتند ما با منافقين هم مخالف شده ايم، اما به اينها مي گويند بايد مصاحبه کنيد، اينها مي گويند ما حاضر نيستيم مصاحبه کنيم ما حاضريم چيزي بنويسيم ولي مصاحبه تلويزيوني نمي کنيم اين براي ما شکست است و اينها را به اين بهانه گفتند که سر موضع هستند و پنج يا شش نفر آنان را اعدام کردند و فقط يک نفر از آنان را که فلج شده بود باقي گذاشتند، به اين شکل کار مي شد.
بالاخره اين جريان گذشت بعد از مدتي يک نامه ديگري از امام گرفتند براي افراد غير مذهبي که در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غير مذهبي که در زندان بودند، هدف آنها اين بود که با اين نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند، اتفاقا اين نامه به دست آقاي خامنه اي رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده هاي ايشان با متصديان صحبت کرده بود که اين چه کاري است که مي خواهيد بکنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيش من با عصبانيت گفت:" از امام يک چنين نامه اي گرفته اند و مي خواهند اينها را تندتند اعدام کنند"، گفتم:" چطور شما الان براي کمونيستها به اين فکر افتاده ايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه با منافقين چيزي نگفتيد؟" گفتند:" مگر امام براي مذهبيها هم چيزي نوشته؟!" گفتم:" پس شما کجاي قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما که رئيس جمهور اين مملکت هستيد چطور خبر نداريد؟!" حالا من نمي دانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبتها را مي کرد.
س: پس در واقع هدف شما از اين برخوردها و نوشتن اين نامه ها يک اقدام انساني و نوعي مصلحت بيني براي نظام و انقلاب و بيان يک حکم شرعي بوده است.
ج: بله، دقيقا همين طور است، هدف من دفاع از مجاهدين خلق نبود، هدف من پايداري بر ارزشهايي بود که خودمان آنها را قبول داشتيم و نبايد حب و بغض ها باعث خدشه دار شدن آنها مي شد، هدف من محفوظ ماندن شخصيت امام و چهره ولايت فقيه بود که نبايد به نام آن بعضي کارها انجام مي شد، مجرد هواداري از مجاهدين شرعا مجوز اعدام نيست و در جمهوري اسلامي حقوق همه طبقات بايد حفظ شود.
نکته ديگري را که من همين جا مي خواهم عرض کنم اين است که چه کسي باعث شد که اين نامه من ( نامه مورخه 9/5/67) به دست راديو بي بي سي برسد و حدودا پس از هشت ماه از گذشتن قضيه، در ايام عيد نوروز يعني شب پنجم عيد يک روز قبل از نامه 6/1/67، از بي بي سي پخش شود بدون اينکه هيچ توضيحي راجع به کلي جريانات داده شود و جو احساسات را به عنوان دفاع فلاني از منافقين بالا ببرد و زمينه نوشتن نامه 6/1/68 منسوب به امام را فراهم نمايد، با اينکه من آن نامه را فقط براي امام و شوراي عالي قضايي فرستاده بودم و در اين مدت آن را به احدي نداده بودم، البته بعضي آن نامه را در همان زمانها در دانشگاه تهران در دست آقاي سيد حميد روحاني ديده بودند! من حدس مي زنم دستهايي در کار بوده که زمينه را براي نتيجه گيري نهايي آماده مي کرده است.
 
کتاب خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري، فصل دهم: غوغاي برکناري

نظرات ()

امتیاز 0 خارج از 5 بر اساس 0 رای
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
به این مطلب امتیاز دهید:
پیوست ها ( / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

چاپ   ایمیل
اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی